۱۳۸۷/۰۸/۲۹

سلام.
چون من نمی تونم اطلاعات زیادی را در سرعت زمانی کوتاه به دست بیارم ،تصمیم گرفتم که از این به بعد اتفاقاتی را که برای اعضای جامعه ما افتاده و می افته وخیلی ها ازش بی خبرن را در این وبلاگ بنویسم تا همه بتونند از کارهای شرم آور این دولت باخبر بشن.
برای مثال از همین دیروز و ازخودم شروع می کنم:
دیروز در کلاس درس به خاطر اضطراب شدیدی که برای ساختن وبلاگم داشتم به یکدفعه در قفسه سینه ام درد شدیدی احساس کردم به طوری که با هربار نفس کشیدن دردم دو برابر می شد.شب به مراسم عروسی دعوت داشتیم و در مراسم جشن به طوری حالم بد شد که دیگه نمی تونستم حرف بزنم.

بعد از مراسم فوراً به دکتر مراجعه کردم،از قضا دکتر معالج یک خانم بود و پس از معاینه از من پرسید که آیا حرص خوردم؟با احترام از مادرم خواستم از مطب بیرون برن و بعد به خانم دکتر گفتم که من یه فعال سیاسی هستم و به همین دلیل اضطراب شدیدی سرتاپا وجودم را گرفته،خانم دکتر کمی با تعجب به من نگاه کرد و گفت من کاملا حال و روزتو را درک می کنم و نمیدونم تا چه اندازه آگاه کردن مردم ایران برات مهمه که می خوای از جونت بگذری ولی بگذار یک اتفاقی را که همین چند وقت پیش برای یکی از فامیل های ما افتاد را برات تعریف کنم و ایشون اینطور ادامه دادن که:


مدتی پیش یکی از دخترهای دانشجوی فامیل ما برای سخنرانی در تریبونی که در دانشگاه برگذار شده بود دعوت شد و همون روز بعد از خروج از دانشگاه ناپدید میشه و یک هفته بعد جسدش را در پایین کوهی که معلوم شد از بالای کوه به پایین انداخته بودنش پیدا شد و برادر این دختر هم از شدت ناراحتی از دست دادن تنها خواهرش واینکه نتونست دلیل مرگ خواهرش را بفهمه خودکشی کرد و من ازت می خوام که خیلی مراقب خودت باشی.


بعد از کلی دوا و درمون و سرم و آمپول ضد اضطراب و آمپول خواب به خونه اومدم ولی با این حال تصمیم قاطع خودم را برای ادامه دادن این راه گرفتم.
و امروز در حالی که برای دادن آزمایش به یک آزمایشگاه رفته بودم اتفاق های جالبی افتاد:


اول یک خانمی اومد آزمایش بده ولی وقتی متوجه شد که پولی که باید پرداخت کنه را نداره از انجام آزمایش دادن صرف نظر کرد و جالب اینجا بود که اون پول پرداختی فقط 18000 تومان بود و این واقعا درد آوره که یک نفر حتی برای تشخیص بیماری خودش توان پرداخت 18000 تومان را هم نداره، در همین حال یکی از خانم های کناری گفت چه زمونه ای شده،اونقدر گرونیه که مردم نون ندارن بخورن،من هم از فرصت استفاده کردم و بحث را کشوندم به آخوندها و یکدفه این خانم با لحن بسیارعصبانی گفتن خدا لعنتشون کنه که هر چی می کشیم از دست همین آخوندهاست.گفتم چطور؟این خانم گفتن چند روز پیش برای دیدن دخترم که در دانشگاه مشهد درس می خونه رفته بودم که هم اتاقی دخترم ،که میشه گفت از زیبایی هیچ چی کم نداره با گریه برام تعریف کرد که یکی از استادهای ما یک آخوند جوان بود ،از همون روزهای اول مدام به من نگاه می کرد و نیش خند می زد.تا این که یکروز از من درخواست دوستی کرد ومن هم برای اینکه از دستش راحت بشم گفتم من هنوز قصد ازدواج ندارم و این آخوند احمق به من گفت من ازت درخواست دوستی کردم نه ازدواج و اگه موافقی که باید باشی امشب با هم بریم بیرون. و من اونقدر عصبانی شدم که به مدیر دانشگاه اطلاع دادم ولی اون ها به جای عکس العمل نشان دادن از آخونده عذر خواهی کردن و چند روز بعد همون آخوند تهدیدم کرد که بد می بینی،مثل اینکه یادت رفته که توی این مملکت حرف آخونده که به کرسی می شینه؟و در پایان ترم آخر با کمال تعجب دیدم که از درسی که با این آخوند داشتم نمره صفر گرفتم و از طرف مدیر دانشگاه هم مورد تمسخر قرار گرفتم و به من گفتن خودت این طور خواستی و حالا هیچ کاری از دست من برنمیاد و من حالا روزی ده بار از اینکه توی ایران به دنیا اومدم به خدا شکایت می کنم.
و بعد اون خانم ادامه دادن که من که طاقتم تموم شده دیگه چه برسه به جوونهامون،خدا به دادمون برسه.
و حالا من(سمیرا) با این که حال خوبی ندارم این اتفاقات را نوشتم تا کمی به خودتون بیاین و ببینین توی چه منجلابی گیر کردیم و باید اونقدر تلاش کنیم که دیگه این آخوند های مضخرف دست از سرمون بردارن .

نمی دونم ما ایرانی ها تا کی باید ساکت بنشینیم و خودمون را به کوری،کری و لالی بزنیم.
هم وطن هر جا که هستی به پا خیز ونترس از اینکه جونت را از دست بدی چون خیلی ها هم جونشون را برای تو و به خاطر سکوت تو از دست دادند.
نفس کشیدنم خیلی سخت شده ،باید استراحت کنم ولی بازهم بر می گردم.تا بعد.

هیچ نظری موجود نیست: