۱۳۸۷/۰۹/۰۵

دستگیری سهیلا مطلبی

سلام .
چند خبر جدید
دستگیری سهیلا مطلبی در ایران:
امشب صهبا مطلبی خواهر سهیلا مطلبی طی تماس تلفنی با شبکه صدای آمریکا اطلاعاتی راجع به خواهرش سهیلا را بازگو کرد.گفتگوی او با مجریان برنامه زن امروزاین گونه بود:
در دوم آذرماه هشت نفر به همراه آقای موحد رئیس اطلاعات وارد منزل شدند و تمامی منزل را تفتیش کرده و به مقدسات بی احترامی کردند و همچنین به خواهر بزرگتر من درسا و مادرم بی نهایت بی احترامی کرده و بدون در دست داشتن هیچ گونه حکم و اجازه ای برای ورود به منزل به منزل وارد شدند و سهیلا را با خود بردند . حدود 30تا35 ساعت به سهیلا هیچ غذایی ندادند و چون هیچ حکمی نداشتند سهیلا در هیچ جایی پذیرفته نمی شد و شب را به صبح میرسانند بدون هیچ وسیله گرم کننده و سهیلا با تماس تلفنی که با پدر من داشت گفته بود که تقریباً یخ زده است وحالت بسیار بدی به او وارد شده و بعد اورا به صورت موقت به زندان زنان میبرند و هم اکنون با تماس آخری که با پدرم داشته است گفته که به جای نامعلومی برده شده و خودش هم نمیدانسته که در کجا قرار دارد و پدرم بی نهایت نگران است و در واقع هیچ خبری از او نیست و هیچ کس نمیداند که او الان کجاست.حتی در طول زمانی که وارد منزل شده بودند کتاب ها را نیز میبردند. کتاب قرآن کتاب، انجیل وتورات .و کتاب ها را به هر گوشه پرت میکردند و دم از بی اعتمادی و بی دینی میزدند و نهایت بی ادبی را به خانواده من مجاو داشتند و همین طور به همسر سهیلا آقای پیام خوشبین نیز بی احترامی شدیدی شد.
صهبا مطلبی در پاسخ به این سوال مجری شبکه صدای آمریکا که آیا وکیلی را در نظر گرفته اید که کار خواهرتان را دنبال کنند؟پاسخ داد:خانم شیرین عبادی و آقای سلطانی مسئولیت وکالت سهیلا و همچنین بهائی های دیگر را به عهده گرفتند .
بعد از تشکر و خداحافظی از صهبا مطلبی خانم ماه منیر مجری برنامه خبر دیگری را اعلام داشتند:خانم ماه منیر گفتند 4 نفر از دانشجویانی که برای مدتی در جلوی دانشگاه ادبیات علامه متحسن شده بودند ،باز داشت شدند. این 4 نفر عبارتند از (صادق شجاعی،مهدیه گلرو،سعید فیض اللهی و مجید دری ) این ها که دانشجویانی ممنوع التحصیل هستند و بعد از ضرب و شتم وحشتناکی از دانشگاه اخراج شده بودند ، به خاطر اعتراض برای بازگشت به دانشگاه در جلوی دانشگاه علامه به تحسن روی آوردند و خانواده های آنها نیز به آنها پیوستند و امروز در حالی که دانشجویان دیگری قصد پیوستن به آنها را داشتند مامورانی این 4 نفر را دستگیر کردند .گلرو به بازداشتگاه زنان منتقل شده اما 3 تا پسرها را به جای نامعلومی بردند و مشخص نیست که چه پیش می آید؟ و مجری دیگر اعلام کرد که مهدیه گلرو قبلاً به دادگاه انقلاب احضار شده بود و برای او پرونده ای درست کرده بودند که آن پرونده در حال بررسی است و امکان دارد که دوباره به دادگاه انقلاب احضار شود .


اعتراض به نظر فاطمه رهبر عضو فدراسیون زنان مجلس شورای اسلامی در مورد لایحه هیئت خانواده هنوز ادامه دارد :
بر طبق بند 23 لایحه بعد از آن همه مخالفت و اعتراض فعالان حقوق بشر که مرد نتواند بدون اجازه و کسب موافقت همسر اول همسر دیگری اختیار کند،یکی از شروطی که گذاشته اند این بود که فرد باید توان مالی داشته باشد . یعنی فقط مردانی می توانند بدون اجازه همسر اول خود همسری دیگر اختیار کنند که توان مالی داشته باشند و الان خانم فاطمه رهبر که خود این لایحه را مطرح کرده بود این شرط را رد کرده و میگوید: آقایانی که توانایی مالی ندارند چه گناهی کرده اند وآنها هم می توانند این کار را انجام دهند .و این وحله هنوز ادامه دارد و هنوز معلوم نیست که این لایحه تصویب خواهد شد یا نه.
و این واقعاً تعجب آور است که یکی از زنان مجلس،این نظریه را مطرح کند.

۱۳۸۷/۰۹/۰۴

یکی از بزرگترین مشکلات ایران :
سلام به همگی.
امروز میخوام راجع به بزرگترین مشکل ایران بنویسم .مشکلی که نه زن و مرد سرش میشه و نه پیر و جوون.
بله اعتیاد.
مخصوصا امروزه که همه جور مواد مخدری پیدا میشه.
شیشه،مورچه،جیغ،تریاک،کراک،هروئین و کلی چیزهای دیگه.
استفاده از مواد مخدر در کشور ایران بالاترین درصد را در دنیا تشکیل میده . و اینا همش حرفه که میگن تو افغانستان بیشتر از هرجای دیگه تریاک مصرف میشه.
پدر خود من چند تا کارگر افغانی دارن.همین چند وقت پیش از یکیشون پرسیدم شما که بزرگترین تولیدکننده مواد مخدر هستین،خودتون هم استفاده میکنین؟ وبعد با نیشخند گفت:اگه استفاده میکردیم این همه زور را واسه کار کردن از کجا می آوردیم؟ و ادامه داد که ما فقط تولید کننده ایم ولی اون قدرها هم خر نیستیم که نفهمیم این مواد واسمون ضرر داره و تو افغانستان رسم داریم که اگه پسر یک خونواده معتاد شد و پدر خونواده فهمید فورا میکشنش و بعد گفت:تو افغانستان از هر 2 یا 3000 نفر یه نفر معتاد میشه.
اما حالا بیایم سر ایران خودمون .
فکر میکنین از هر چندهزارتا یه معتاد داریم ؟در ایران از بین هر 100 نفر حداقل 2 نفر معتادند.باور نمیکنین؟یه نگاهی به دور و برتون بندازید،متوجه حرف من میشین.
و جالب هم اینه که خود دولت ایران وارد کننده مواد مخدر به داخل ایرانه.
قبلا گفتم و باز هم میگم : دولت ایران واسه خر نگه داشتن مردم ایران و رسیدن به اهداف خودش دست به هر اقدامی میزنه ویکی از این اقدامات عملی کردن مردم ایران ،مخصوصا جوونهاست.
متاسفانه مردم ساده ما که البته در بعضی ها نمیشه اسمش را گذاشت از روی سادگی و باید گفت از روی خریت فکر میکنن این دولت عزیز ما اونقدر برای این جامعه زحمت میکشه که حد و حساب نداره،ولی از این بی خبرن که وقتی یه معتاد را میندازن توی زندان خودشون داخل زندان دو برابر بهش مواد میرسونن تا بیشتر تو این منجلاب گیرش بندازن .
یکی از پسرهای فامیل ما میگفت:من واسه خدمت سربازی رفته بودم کرمان یه روز به ما گفتن که میخوان واسه دستگیری چند قاچاقچی اقدام کنن و میخوان از ما به عنوان نیرو استفاده کنند.خلاصه ماموریت با موفقیت انجام شد و حدود 400 کیلوگرم مواد مخدر را ضبط کردن که اصلا هم توی اخبار اعلام نشد و اما در داخل این بار مواد مخدر یک گونی سفید رنگ بود که با نخ کلفت نارنجی رنگی درش را دوخته بودن و در قسمت پایین این گونی یک امضا شده بود ویک شماره هم به چشم میخورد و همینطور این نخ نارنجی رنگ به طور خاصی گره خورده بود و ما بعد از انجام ماموریت این موادها را به انباری که بهمون نشون دادن بردیم و دقیقا 3 ماه بعد که برای ماموریت دیگری از ما به عنوان نیرو استفاده کردن 200 کیلو مواد مخدر پیدا کردیم و این وسط یه چیزی حواس منو بدجوری جلب کرد و اون این بود که بین اون همه مواد یه گونیه سفید رنگ که با نخ نارنجی رنگی دوخته شده بود و گره خاصی هم داشت و دقیقا در قسمت پایینش یه امضاو یه شماره بود، به چشم میخورد!!
همین دیشب یکی از همسایه های ما که پسر معتادی داره به 110 زنگ زده بود و خواسته بود که بیان ببرنش و اون ها هم اومدن و با کلی کتک بردنش ولی .... امروز صبح تو کوچه دیدمش!!! پدرش به پدرم گفتن که دیشب تو زندان بهش تزریق کردن!!!!!
وای وای وای و وای از دست این مملکت بی صاحب.
نه تنها جلوی دیگران را نمیگیرن هیچی ،خودشون وارد میکنن و خودشون هم استفاده میکنن.
تا حالا شده به لبها و دندون های خامنه ای نگاه کنین؟نگاه نکردین؟جون من یه دفعه نگاه کنین همه چیز دستگیرتون میشه.
ولی یه چیزی بگم ها .
خودمون کردیم که لعنت بر خودمون باد.آخه یکی نیست به این مرد ساده لوح ما بگه آخه آدم های با فرهنگ، چطور تونستین کسی را به عنوان رهبر خودتون انتخاب کنین که حتی بلد نبود درست فارسی را ادا کنه؟نه ترا خدا برین به یکی از فیلم های سخنرانی این خمینی شیطان نگاه کنین میفهمین من چی میگم.تازه آدم اصلا این قیافه را که میبینه ترس همه وجودش را میگیره.
خدا بیامرزه محمد رضا شاه را که آدم فقط دلش میخواد بشینه تموم سخنرانی هاش را ببینه ، از بس که قشنگ حرف میزدن.البته این را هم بگم اون زمان ها کسی زیاد شاه را نمیدید.
اصلا سالی 5یا 6 بار توی تلوزیون نشونشون میدادن اون هم به مناسبت های خاص ولی حالا این آخوندها و این رهبر و دست نشونده هاش ..... جاشون(رخت خوابشون) را پهن کردن تو صدا و سیما!!!
فکر میکنم واسه امروز دیگه بسه . چون دیروز پیام انتشار ندادم امروز تلافیش را در آوردم .
نظر یادتون نره.
طنزهای سیاسی:

- یه نفر بعد از ده سال کنکور قبول شد.روز ثبت نام تصادف کرد. پاهاش شکست.مجبور شد نره برای ثبت نام .بعدا که رفت ثبت نامش نکردند.عصبانی شد و خواست دانشگاه را آتیش بزنه که بارون گرفت.هر کاری کرد کبریتش روشن نشد. به یکی گفت:فندک داری؟که انداختنش تو سوراخی(زندان).بعداً فهمید بقیه هم سلولی هاش هم به خاطر کبریت و فندک افتادن توی سوراخی.کلی خندید!!!

- یه نفر دستور داد :مواد مخدر و توزیع کنندگان مواد را سریع جمع و دستگیر کنید.همه به تکاپو افتادند. بعداً خود همون یه نفر هم بین دستگیر شدگان بود!!!

۱۳۸۷/۰۹/۰۲

با سلام .

آتش سوزی در دانشگاه علم و صنعت تهران:

همین یک ساعت پیش در برنامه زن امروز در شبکه صدای آمریکا متوجه شدم امروز در خوابگاه دختران دانشگاه علم و صنعت تهران آتش سوزی رخ داده و مسئولین گفتند که فقط به چند نفر مظنون هستن ولی دخترخانمی که این خبر را به صورت ایمیل به این برنامه فرستاده بود نوشته بود که این هم یکی از اقدامات دولت برای سرکوب فعالان سیاسیه و من هم فکر میکنم درست میگه چون این دولت برای سرکوب مخالفانش دست به هر اقدامی میزنه چه برسه به ایجاد آتش سوزی که حداقل اقدامشونه.


داشتم با خودم فکر می کردم حکومت ایران چه اصراری به ساخت سلاح اتمی داشت و داره ؟ به نظر من نباید اجازه ساخت چنین سلاحی را به ایران میدادند.دولت ایران به مردم کشور خودش رحم نمیکنه اونوقت بیاد با در دست داشتن سلاح اتمی به بقیه کشورهای دنیا رحم کنه؟

من که کم کم دارم مطمئن میشم ایران میخوادیه جنگ بزرگ راه بندازه و هیچ شکی هم درش نیست.آخه این ایرانیهای نا آگاه همین طور راه افتادن تو خیابونها و مدام میگن مرگ بر آمریکا و مرگ بر انگلیس. یه روز هم کاسه صبر این کشورها لبریز میشه و خر بیار و باقالی بار کن.

راستی دیشب داشتم به برنامه رادیو فرهنگ گوش میکردم که یکدفعه مجری شروع کرد به چرت و پرت گفتن که :

بسیجی عاشقی است که دلش برای وطنش میطپدو عاشق امامشه.بسیجی انسانی است پاک و با ایمان . با قدرت و عاشق وطن و هموطنش وتا پای جان برای وطنش تلاش میکنه و فرمانبردار پیام امامشه.

کم مونده بود زنگ بزنم به برنامشون و بگم آره شما راست میگین بسیجی انسانیست پیرو حرف امامش ولی فراموش کرده که خدا به اون هم مثل انسانهای دیگه قدرت تفکر و انتخاب داده و اون اونقدر خودش را در برابر این امام خونخوار حقیر میبینه که کاملا کر شده و اونقدر عاشق هموطنشه که در مکان های تظاهرات دانشجویی شرکت میکنه و تا اونجا که میتونه به دخترهای هموطنش بی حرمتی میکنه که یادش میره خدایی هم شاهد و ناظر بر این اعمالش هست و اونقدر انسانی پاکه که فراموش میکنه دین اسلامش انسان ها را از تهمت زدن به دیگران منع کرده و با این حال به دستور امام شیطانش میره تو خیابون ها و به دخترها و پسر های مردم تهمت بی دینی و بی خدایی میزنه.واقعا معذرت میخوام که از این حرف های رادیو فرهنگ به عنوان چرت و پرت یاد کردم ولی می خوام بدونم کجای این بسیجی ها آدمن،آیا چیزی هم جز اهانت به دیگران و قتل آدم های بی گناه بلدن که اینا اینقدر ازشون تعریف میکنن؟

اگه یه روز این دولت را میدادن دست من و میگفتن هر دستوری بدی اجرا میشه اول از همه دستور میدادم هر چی بسیجیه تیربارون کنن.

قبل از به پایان رسوندن پیامم چند تا طنز سیاسی براتون میذارم.امیدوارم خوشتون بیاد.


طنزهای سیاسی

یه نفر بی سواد بود شد رئیس دانشگاه،یه نفر دیگه باسواد بود شد بابای مدرسه!


به یه نفر گفتند:بهترین خاطره ات چیه؟

گفت:وقتی که تونستم توی خواب ببینم که رفته ام خارج.

شب،وقتی خواب بود ،از کشورش انداختنش بیرون!


یه نفر هنرمند مرد.هیچکدوم از رسانه ها خبرش را ندادن.موقع تدفینش هم کسی نیومد.فرداش یه نفر مفت خور مرد. ترافیک شد و مجبور شدند یک روز را تعطیل کنند!


یه نفر توی مجالس عزاداری نوحه میخوند و توی عروسی ها حرکات موزون اصیل و سنتی می کرد،بعدش بالاترین رای نصیبش شد!


هموطن آزادی خواه:

الهی که آسمون دل دریاییت

مثل شب های کویر پر ستاره باشه




۱۳۸۷/۰۹/۰۱


سلام دوباره بر تو هموطن عزیز.
خوب چشمهات رو باز کن :دسته ضد جمهوری اسلامی به دو دسته تقسیم میشه :
یک گروه کسانی هستن که دل خوشی از این حکومت ندارن ولی به دلایلی که یکی از اونها ترسه حرفی نمیزنن و هیچ عکس العملی هم نشون نمیدن و گروه دوم تشکیل شدن از جوون ها ونوجوون های آگاه وروشن ایرانی که حتی از جانشون میگذرن تاصدای آزادی را به گوش این ملت برسونن، البته در این گروه افراد بزرگسال هم مشاهده میشن.
واگه همین افراد هم توی بعضی از بحثهاشون دیگران را هم به مبارزه برای رسیدن به آزادی دعوت کنن روز به روز به گروه آزدی طلبان افزوده میشه و می تونیم هر چه زودتر به هدفمون برسیم.
من خودم به شخصه هر وقت توی یه بحث قرار میگیرم سعی میکنم بحث را بکشونم طرف سیاست ولی با کمال تاسف و تعجب متوجه میشم افرادی که در حال گفت و گو با من هستن به جز راحتی خودشون به چیز دیگه ای فکر نمیکنن و متاسفانه به هر کی میگی یه اقدامی بکن طرف جواب میده : مگه بی کارم،مگه از جونم سیر شدم،بذار این دوروز باقی مونده از زندگیمون را خوش باشیم ،بی خیال و کلی حرف های دیگه....
ولی هموطن من ،تویی که می گی بذار زندگی کنم باید بهت بگم تو فقط یه کالبد مرده ای و جز این این که امروزت را شبیه روز قبلت سپری می کنی هیچ کار دیگه ای بلد نیستی.
ما اونقدر ساکت نشستیم و گذاشتیم دیگران برای ما فدا بشن که این دولت ما را خر حساب کرده و فقط کم مونده یه پالان خر هم بذارن رومون.

متاسفم که این را می گم ولی اگه کمی فکر کنی متوجه می شی که ما چقدر بدبخت شدیم که حتی پست ترین افراد دنیا هم ما ایرانی ها را به تمسخر میگیرن .
به امید روزی نشستم که یه تکونی به خودت بدی و به یاد بیاری که از هیچ کس به جز خدای خودت نباید بترسی.
شاید در حال تمسخر من باشی و فکر کنی رسیدن به آزادی در ایران فقط یه خیال باطله ولی باشه هیچ اشکالی نداره ، تو ساکت بشین و به بازی روزگار نگاه کن ولی دلم میخواد روزی که ایران بدون کمک های تو به پیروزی میرسه ببینم با چه رویی میخوای ازخوشحالی واسه پیروزی ای که هیچ تلاشی براش نکردی دم بزنی.
ولی من دست از تلاش برنمیدارم .
من که تا اینجای کار پیش اومدم واگه عمری باشه تا آخرش هم پیش میرم.

۱۳۸۷/۰۸/۳۰

سلام . من بازهم اومدم.
تصمیم گرفتم از این به بعد هر روز مطلب بگذارم توی وبلاگ وهمین طوراز امروز می خوام علاوه بر مسائل سیاسی یک سری مشکلات دیگه و مربوط به موضوعات مختلف که در آخر هم به مشکلات جامعه مربوط میشه را دروبلاگ بنویسم وحتی برای جالب تر کردن وبلاگ از جملات آموزنده بزرگان و داستانهای جالب هم استفاده کنم .
و برای شروع چند جمله آموزنده و چند تا داستان کوتاه را براتون می گذارم.

جملاتی از بزرگان:

بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای می رويد.
-------------------------------------------------
وقتی كه زندگی برات خيلی سخت شد، يادت باشه كه دريای آروم، ناخدای قهرمان نمی‌سازه.
-------------------------------------------------
برگ در انتهای زوال می افتد و میوه در انتهای کمال ،بنگر که تو چگونه می افتی.
-------------------------------------------------
وقتي كبوتری شروع به معاشرت با كلاغ ها ميكند پرهايش سفيد ميماند، ولی قلبش سياه می شود....
-------------------------------------------------
موفق كسی است كه با آجرهايی كه به طرفش پرتاب می شود، يك بنای محكم بسازد.


طنزهای سیاسی :

- یه نفر حق همه را خورد چاق شد،یه نفر هم بیست و پنج صدم تقلب کرد،پدرش را درآوردن و به جرم سرقت دانش ترورش کردند!!


- یه نفر مکه می رفت،یه نفر همیشه دروغ می گفت،یه نفر نماز می خوند،یه نفر ماهواره داشت،یه نفر روزه می گرفت،یه نفر نون ربا می خورد،یه نفر هم ترانه اونجوری گوش می کرد.
با سمباده سابیدنشون ثابت شد هر هفت نفر یکی بودن!!

- به یه نفر گفتن دو دوتا؟
گفت: قرمه سبزی،شد معلم ریاضی.
به یه نفر دیگه گفتند: تو می دونی چطوری فهمید؟
گفت: آره ، دو را تقسیم بر دو کرد،شد قورمه سبزی.اون هم شد مسئول بودجه و امور مالی!!

۱۳۸۷/۰۸/۲۹

سلام.
چون من نمی تونم اطلاعات زیادی را در سرعت زمانی کوتاه به دست بیارم ،تصمیم گرفتم که از این به بعد اتفاقاتی را که برای اعضای جامعه ما افتاده و می افته وخیلی ها ازش بی خبرن را در این وبلاگ بنویسم تا همه بتونند از کارهای شرم آور این دولت باخبر بشن.
برای مثال از همین دیروز و ازخودم شروع می کنم:
دیروز در کلاس درس به خاطر اضطراب شدیدی که برای ساختن وبلاگم داشتم به یکدفعه در قفسه سینه ام درد شدیدی احساس کردم به طوری که با هربار نفس کشیدن دردم دو برابر می شد.شب به مراسم عروسی دعوت داشتیم و در مراسم جشن به طوری حالم بد شد که دیگه نمی تونستم حرف بزنم.

بعد از مراسم فوراً به دکتر مراجعه کردم،از قضا دکتر معالج یک خانم بود و پس از معاینه از من پرسید که آیا حرص خوردم؟با احترام از مادرم خواستم از مطب بیرون برن و بعد به خانم دکتر گفتم که من یه فعال سیاسی هستم و به همین دلیل اضطراب شدیدی سرتاپا وجودم را گرفته،خانم دکتر کمی با تعجب به من نگاه کرد و گفت من کاملا حال و روزتو را درک می کنم و نمیدونم تا چه اندازه آگاه کردن مردم ایران برات مهمه که می خوای از جونت بگذری ولی بگذار یک اتفاقی را که همین چند وقت پیش برای یکی از فامیل های ما افتاد را برات تعریف کنم و ایشون اینطور ادامه دادن که:


مدتی پیش یکی از دخترهای دانشجوی فامیل ما برای سخنرانی در تریبونی که در دانشگاه برگذار شده بود دعوت شد و همون روز بعد از خروج از دانشگاه ناپدید میشه و یک هفته بعد جسدش را در پایین کوهی که معلوم شد از بالای کوه به پایین انداخته بودنش پیدا شد و برادر این دختر هم از شدت ناراحتی از دست دادن تنها خواهرش واینکه نتونست دلیل مرگ خواهرش را بفهمه خودکشی کرد و من ازت می خوام که خیلی مراقب خودت باشی.


بعد از کلی دوا و درمون و سرم و آمپول ضد اضطراب و آمپول خواب به خونه اومدم ولی با این حال تصمیم قاطع خودم را برای ادامه دادن این راه گرفتم.
و امروز در حالی که برای دادن آزمایش به یک آزمایشگاه رفته بودم اتفاق های جالبی افتاد:


اول یک خانمی اومد آزمایش بده ولی وقتی متوجه شد که پولی که باید پرداخت کنه را نداره از انجام آزمایش دادن صرف نظر کرد و جالب اینجا بود که اون پول پرداختی فقط 18000 تومان بود و این واقعا درد آوره که یک نفر حتی برای تشخیص بیماری خودش توان پرداخت 18000 تومان را هم نداره، در همین حال یکی از خانم های کناری گفت چه زمونه ای شده،اونقدر گرونیه که مردم نون ندارن بخورن،من هم از فرصت استفاده کردم و بحث را کشوندم به آخوندها و یکدفه این خانم با لحن بسیارعصبانی گفتن خدا لعنتشون کنه که هر چی می کشیم از دست همین آخوندهاست.گفتم چطور؟این خانم گفتن چند روز پیش برای دیدن دخترم که در دانشگاه مشهد درس می خونه رفته بودم که هم اتاقی دخترم ،که میشه گفت از زیبایی هیچ چی کم نداره با گریه برام تعریف کرد که یکی از استادهای ما یک آخوند جوان بود ،از همون روزهای اول مدام به من نگاه می کرد و نیش خند می زد.تا این که یکروز از من درخواست دوستی کرد ومن هم برای اینکه از دستش راحت بشم گفتم من هنوز قصد ازدواج ندارم و این آخوند احمق به من گفت من ازت درخواست دوستی کردم نه ازدواج و اگه موافقی که باید باشی امشب با هم بریم بیرون. و من اونقدر عصبانی شدم که به مدیر دانشگاه اطلاع دادم ولی اون ها به جای عکس العمل نشان دادن از آخونده عذر خواهی کردن و چند روز بعد همون آخوند تهدیدم کرد که بد می بینی،مثل اینکه یادت رفته که توی این مملکت حرف آخونده که به کرسی می شینه؟و در پایان ترم آخر با کمال تعجب دیدم که از درسی که با این آخوند داشتم نمره صفر گرفتم و از طرف مدیر دانشگاه هم مورد تمسخر قرار گرفتم و به من گفتن خودت این طور خواستی و حالا هیچ کاری از دست من برنمیاد و من حالا روزی ده بار از اینکه توی ایران به دنیا اومدم به خدا شکایت می کنم.
و بعد اون خانم ادامه دادن که من که طاقتم تموم شده دیگه چه برسه به جوونهامون،خدا به دادمون برسه.
و حالا من(سمیرا) با این که حال خوبی ندارم این اتفاقات را نوشتم تا کمی به خودتون بیاین و ببینین توی چه منجلابی گیر کردیم و باید اونقدر تلاش کنیم که دیگه این آخوند های مضخرف دست از سرمون بردارن .

نمی دونم ما ایرانی ها تا کی باید ساکت بنشینیم و خودمون را به کوری،کری و لالی بزنیم.
هم وطن هر جا که هستی به پا خیز ونترس از اینکه جونت را از دست بدی چون خیلی ها هم جونشون را برای تو و به خاطر سکوت تو از دست دادند.
نفس کشیدنم خیلی سخت شده ،باید استراحت کنم ولی بازهم بر می گردم.تا بعد.

۱۳۸۷/۰۸/۲۸




سلام به همه عزیزانی که مشغول بازدید از این وبلاگ هستند.

دلیل ساخت این وبلاگ توسط من ادامه دادن راه کیانوش سنجری فعال حقوق بشر است و همین طور تمامی کسانی که برای آزادی کشور عزیزمان از دست این ملاهای بی خاصیت تلاش کرده اند ودر حال تلاش هستند.
می خواهم آنقدر با زبان بی زبانی فریاد بزنم تا بالاخره کسی صدای من را بشنود.
خوشحال می شوم که در راه رسیدن به این هدف مشکل ولی امکان پذیر از کمک ها و یاری شما عزیزان هم برخوردار شوم.